در نوشته پاره هایی که باد برد ...
گلی که باد را وسوسه می کرد
تا عطرش را با خودش ببرد
دیروز مرد .
دخترک چیزهای زیادی برای برادرش آورده بود . روی پتویی که کنار باغچه پهن بود، قطار را برایش روشن کرد. پسرک چقدر از حرکت قطار ذوق می کرد وقت ملاقات تمام شد و موقع جدا شدن دخترک گفت :
============================================================
شاخ و برگ
یک روز گرم، شاخه ای مغرورانه و با تمام قدرت خودش را تکاند و به دنبال آن از برگ های ضعيف و کم طاقت جدا شدند و آرام بر روی زمين افتادند.
شاخه چندين بار اين کار دد منشانه و با غرور خاصی تکرار کرد تا اينکه تمام برگ ها جدا شدند . شاخه از کارش بسيار لذت می برد.
برگی سبز و درشت و زيبا به انتهای شاخه محک چسبيده بود و همچنان از افتادن مقاومت می کرد. باغبان تبر به دست داخل باغ در حال گشت و گذار بود و به هر شاخه ی خشکی که می رسيد آن را از بيخ جدا می کرد و با خود می برد. وقی باغبان چشمش به ان شاخه افتاد با ديدن تنها برگ آن از قطع کردنش صرف نظر کرد . بعد از رفتن باغبان مشاجره بين شاخه و برگ بالا گرفت و بالاخره دوباره شاخه مغرورانه و با تمام قدرت چندين و چند بار خوش را تکاند تا اينکه به ناچار برگ با تمام مقاومتی که داشت از شاخه جدا شد و بر روی زمين افتاد باغبان در راه بازگشت وقتی چشمش به آن شاخه افتاد بی درنگ آن شاخه را از بيخ قطع کرد. شاخه بدون آنکه مجال اعتراض داشته باشد بر روی زمين افتاد .
ناگهان صدای برگ جوان را شنيد که می گفت: اگر چه به خيالت زندگی ناچيزم در دست تو بود ولی همين خيال واهی پرده ای بود بر چشمان واقع نگرت که فراموش کنی نشانه ی حياتت بودم
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
روزي مردي خواب عجيبي ديد، اون ديد كه پيش فرشته هاست و به كارهاي آنها نگاه مي كند، هنگام ورود، دسته بزرگي از فرشتگان را ديد كه سخت مشغول كارند و تندتند نامه هائي را كه توسط پيك ها از زمين مي رسند، باز مي كنند و آنها را داخل جعبه مي گذارند.
مرد از فرشته اي پرسيد: شما چكار مي كنيد؟ فرشته در حالي كه داشت نامه اي را باز مي كرد،گفت: اين جا بخش دريافت است و ما دعاها و تقاضاهاي مردم از خداوند را تحويل مي گيريم.
مرد كمي جلوتر رفت، باز تعدادي از فرشتگان را ديد كه كاغذهايي را داخل پاكت مي گذارند و آن ها را توسط پيك هائي به زمين مي فرستند.
مرد پرسيد: شما ها چكار مي كنيد؟
يكي از فرشتگان با عجله گفت:اين جا بخش ارسال است ، ما الطاف و رحمتهاي خداوندي را براي بندگان مي فرستيم .
مرد كمي جلوتر رفت و ديد يك فرشته اي بيكار نشسته است
مرد با تعجب از فرشته پرسيد: شما چرا بيكاريد؟
فرشته جواب داد: اين جا بخش تصديق جواب است . مردمي كه دعاهايشان مستجاب شده، بايد جواب بفرستند ولي فقط عده بسيار كمي جواب مي دهند.
مرد از فرشته پرسيد: مردم چگونه مي توانند جواب بفرستند؟
فرشته پاسخ داد: بسيار ساده، فقط كافي است بگويند: خدايا شكر
۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸
راه نرفته
دو راه
جدا شده اند
در جنگل خزان
و من متاسفم
نمی توانم در هر دو سفر کنم
پس می ایستم
و تا آنجا که می توانم به دوردست می نگرم...
رابرت فراست
*******************************************************************************************
عشق،
شما را همچون بافه های گندم برای خود دسته می کند .
می کوبدتان تا برهنه تان کند .
سپس غربالتان می کند تا ازکاه جداتان کند .
آسیابتان می کند تا سپید شوید .
ورزتان می دهد تا نرم شوید .
آنگاه شما را به آتش مقدس خود می سپارد تا برای ضیافت مقدس خداوند نانی مقدس شوید .
love,
like sheaves of corn he gathers you unto himself .
he threshes you to make you naked .
he sifts you to free you from your husks .
he grinds you to whiteness .
he kneads you until you are plaint ;
and then he assigns you to his sacred fire that you may become sacred for gods sacred feast .
... gibran kahlil ...
======================================================================================
اگر می خواهید پروردگارتان را بشناسید، معماها را کنار بگذارید.
در پیرامونتان بیاندیشید؛
"او" را همبازی کودکانتان خواهید یافت
درحالی که دستهای خود را در آذرخش گشوده است
وبا باران بر زمین فرود می آید.
خوب بنگرید!
تا پروردگارتان را ببینید.
لبخند "او" در غنچه ها و شکوفه هاست
وچون برخیزد،
به وسیله ی شاخه های درختان دست تکان می دهد!
جبران خلیل جبران
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
جهنم

وقتی زندگی شما به ناگهان بطرف جهنم تغییر مسیر دهد برای در امان ماندن شاید تنها کار و بهترین کاری که میتوانید انجام دهید فرار از جهنم است.