دشواري هاي ترجمه از زبان فارسي

 
  آنا كراسنوولسكا       
  برگرفته از: سخن عشق / ش 25-26   
 
 

     مشكلاتى كه مترجم ادبيات كلاسيك فارسى با آنها دست و پنجه نرم ميكند در درجه اول عبارتند از1/ پيچيدگيها و ابهامات دستورى و ساختارى جمله فارسى، 2/ واژه هاى قديمى و ناياب، 3/ زمينه تاريخى و فرهنگى متن. در ترجمه ادبيات معاصر يكى از دشواريهاى اصلى زبان محاوره اى و لهجه اى است كه اصطلاحات آن ممكن است هنوز در هيچ لغت نامه اى مندرج نشده باشند.
     اين مقاله مبنى بر تجربه هاى ترجمه داستان "طوبى و معناي شب" شهرنوش پارسي پور از فارسي به لهستاني است(چاپ چهارم، نشر البرز، تهران 1372). زبان اين كتاب دشوار نيست. عمده ترين مشكلات ترجمه آن ناشى از تفاوتهاى محيط فرهنگى ايران و لهستان اند.  مترجم بايد نه تنها زبان به زبان بلكه گاهى نيز فرهنگ به فرهنگ ترجمه كند. تفاوتهاى مذكور در هر سه بعد - مادى و معنوى و اجتماعى - فرهنگ، مشاهده ميشوند. باز سازى تفصيلات و چگونگيهاى زندگى روزمره مردم تهران عصر قاجار به زبان لهستانى كارى چندان ساده اى نيست، كه خود به خود انجام شود چون اوضاع ايران آن دوره از بسيارى لحاظ خارج از تجربه و دانسته هاى مردم لهستان است.

     الف. فرهنگ مادى
     اكثر حوادث داستان در خانه طوبى صورت ميگيرند. داخل اين خانه در متن كتاب به طور مستقيم توصيف نشده است و لازم نيست توصيف بشود، چون هر خواننده ايرانى به خوبى ميتواند طرح كلى وهمه تجهيزات يك خانه سنتى را بدون هيچ اشارات اضافى تصور كند. اما خواننده لهستانى با سبك معمارى و دكورخانه سنتى ايران آشنايى ندارد. از اين رو ممكن است آن بخشهايى متن كه از رفت و آمد و حركتهاى آدمهاى داستان در داخل خانه گذارش ميدهند، براى او مفهوم و قابل تجسم نباشند. انتظارات او در برابر مفهوم "خانه" با آنچه كه در داستان ميايد، متفاوتند. در درجه اول عادت نكرده است به آنكه حياط يك بخش نه تنها اساسى بلكه هم مركزى فضاى مسكونى خانه را تشكيل بدهد. بر خلاف يك خانه عادى شمال اروپا كه به دور يك مهوار يا مركز درونى (راهرو، سرسرا، هال) ساخته ميشود، اطاقهاى خانه طوبى به دور حياط چيده شده اند. آن اطاقها داراى درهاى جداگانه اى هستند كه هر يكى مستقيما به حياط باز ميشود و چنانكه اطاقها بالاتر از سطح حياط واقع شده اند، پله هم دارند. قسمتى از اطاقهاى خانه در زير زمين قرار دارد. حياط به وسيله هشتى يا دالان به در ورودى خانه متصل ميشود و ظاهرا پايين تر از سطح خيابان قرار دارد. قسمت رو به خيابان ساختمان داراى بالاخانه و چند باب دكان هم هست ولى به خواننده هيچ وقت فرصتى داده نميشود تا از بيرون به خانه نگاه كند.
     دستگاه آبرسانى خانه ازچند تا انبار زير زمينى كه دسترس به آنها از راه پله و پاشيريست تشكيل ميشود، به علاوه حوضى كه در وسط حياط قرار دارد و نقش مهمى را در جريان داستان بازى ميكند. خانه به وسيله كرسى گرم ميشود.
     تا مترجم بتواند جمله هايى را كه از حركات ساكنين اين خانه صحبت ميكنند به طور صحيح و دقيق به لهستانى برگرداند، اول خودش بايد نقش اين ساختمان را شناسايى و تصور كند و تصوير ذهنى آنرا براى خودش بكشد.
     معادل بعضى از واژه ها و اصطلاحاتى كه در رابطه با ساختار و تجهيزات خانه طوبى بكار برده شده اند اصلا در زبان لهستانى يافت نميشود، چون خود اين اشياء نيز در خانه هاى لهستانى وجود ندارند، از قبيل:
     هشتى، دالان، حوض خانه، پاشير، پاشوره، كرسى، در حالى كه براى واژه هايى مانند: طاقچه، صندوق خانه، زير زمين، باغچه و... مترادف لهستانى را ميشود پيدا كرد، ولي ميدانهاى معنايى كلمات فارسى و لهستانى تعادل كاملى با همديگر نخواهند داشت.
     همچنين در مورد فضاى شهرى به پديده ها و نهادها يى بر ميخوريم كه در شهرهاى اروپايى مشاهده نميشوند و بنا بر اين در زبان لهستانى اسمى ندارند، از قبيل: چارسوق، بازارچه، تيمچه، سقاخانه، تكيه، لوطى، ميراب و غيره. بعضى از اصطلاحات مربوط به حمام، لباس، خوراك و ساير جزئيات زندگى روزمره نيز قابل ترجمه مستقيمى به زبان لهستانى نيستند.

     ب. فرهنگ معنوى
     در بعد معنوى زندگى آدمهاى داستان مشكلات عمده اى كه مترجم با آنها مواجه ميشود به زمينه مذهبى بر ميگردند. البته دين اسلام و دين مسيحى داراى اصول و مفاهيم بنيادى مشتركى هستند. مفهوم خدا و فرشتگان و شيطان و بهشت و دوزخ و... براى هر دو دين يكى است و ترجمه آنها هيچ مشكلى را ايجاد نميكند. ولى مفاهيم و مراسمى هم وجود دارند كه ويژه اسلام و يا حتى ويژه اسلام شيعه هستند و اصطلاحات آنها نيز خارج از زبانهاى ملل اسلامى وجود ندارند. راست است كه در طى يك ربع قرن اخير، بر اثر رويدادها و تحولات سياسى كشورهاى اسلامى، عده اى از اصطلاحات مخصوص اسلام، به واسطه خبرنگاران و رسانه هاى گروهى  وارد زبانهاى اروپايى، از جمله زبان لهستانى، شده اند، اگر چه ممكن است گاهى كاربرد و تلفظ اين كلمات در محيط زبانى جديد نادرست و غلط هم باشد. مثلا بعضى از خبرنگاران و حتى محققينى كه به دنياى اسلام سر و كار دارند معتقدند كه "حجاب" مدل خاصى از پوشاك زنانه اى است، مانند چادريا مقنعه ("زنى حجاب به سر وارد اطاق شد") ولى پديده ها واصطلاحاتى هم هستند كه خوانندگان لهستانى از معنى آنها كلا بى خبرند، بيشتر آنها يى كه به زمينه هاى عرفان و تصوف و يا آداب و رسوم عاميانه اى مربوط اند (مانند: صلوات و صلوات فرستادن، روضه خوانى و روضه خوان،حسنيه، تعزيه امامزاده، تربت، دخيل، خانقاه، پير، ذكر، و غيره).
در كتاب طوبى چنين مفاهيم به فراوانى مطرح اند واكثرا بر گردان مستقيم آنها به زبان لهستانى امكان پذير نيست

     ج. فرهنگ اجتماعى
     در رشته زندگى اجتماعى يكى از حساسترين مسايل مسئله روابط خانوادگى است. مثلا از مفاهيمى مانند: محرميت (محرم  نا محرم  ) هوو، صيغه، عده و مانند آن درفرهنگ و زبان لهستانى خبرى نيست. مفهوم كلمه بيوه در لهستانى از مفهوم فارسى آن محدودتر است: ودوا [1] (بيوه) فقط در مورد زنى گفته ميشود كه شوهرش مرده باشد، در حالى كه در زبان فارسى زن مطلقه هم بيوه به شمار ميرود). بعضى از اصطلاحات خويشاوندى (دايقزى، عمقزى) در لهستانى وجود ندارند، در حالى كه كلماتى مانند نوه، خواهرزاده، برادرزاده، نامزد  در زبان فارسى از جنس شخصى مورد نظر اطلاع نميدهد، اما در زبان لهستانى آنها به دو شكل جداگانه اى مذكر و مؤنث در ميايند (مثلا خواهرزاده زن و مرد: سيؤستژه نيه تز / سيؤستژه نيتزا [2])، يعنى تا مترجم نداند كه منظور از خواهرزاده دختر يا پسر است، نميتواند جمله را ترجمه كند.
     يكى از ابعاد زندگى اجتماعى كه براى مترجم مشكلات زيادى ايجاد ميكند، مسئله اسامى خاص و القاب و طرز خطاب كردن مردم همديگر راست كه در بسيارى موارد با آداب و رسوم اروپايى فرق دارد و گاهى غير قابل ترجمه بنظر ميايد. خوشبختانه متن كتاب طوبى تقريبا فاقد از ديالوگ است و صحبتها و اظهارات آدمهاى داستان از راه نقل قول غير مستقيم بيان ميشوند. بنا بر اين مترجم كتاب معمولا نميداند كه آدمهاى داستان همديگر را چطور خطاب ميكنند، پس مجبور نيست وارد قلمرو پيچيده روابط متقابل افراد خانواده بشود و در جهت ترجمه كردن اين روابط به زبان آداب و رسوم خانوادگى لهستانيان زحمت بكشد.
     ميماند مسئله نامها و القاب اشخاص. خود اسم قهرمان داستان، طوبى، كه در عنوان كتاب هم ميايد، براى يك خواننده لهستانى عجيب و غريب مينمايد، چون در زبان لهستانى حرف توبا [3] به معنى "لوله" و يا "بوق و شيپور بزرگى" و حتى به معنى يك "بلندگو" ميآيد، اينهم در اصطلاحات منفى از قبيل "بلندگوى رژيم" (يعنى "دستگاه تبليغاتى"). كسى واژه "طوبى" را نه با درختى در بهشت و نه با اسم زنانه اى تداعى ميكند. ولى البته در اين مورد نميشود كارى كرد و خواننده چاره اى ندارد جز اينكه با اسم طوبى انس بگيرد.
     مسئله ديگرى كه مترجم لهستانى متون فارسى با آن روبرو ميشود، صرف نامهاى خاص، و به ويژه اسامى و القاب مركبى است. زبان لهستانى بعضى از خواصى زبانهاى هندواروپايى قديم را حفظ كرده است، از جمله صرف اسم، كه دو تا صورت (مفرد و جمع)، سه تا جنس (مذكر و مؤنث و خنثى) و هفت تا حالت دارد. بنا بر اين هر اسم خاصى هم بر طبق يكى از الگو هاى دستورى موجود صرف ميشود. در عين حال برخى از اسامى ايرانى از لحاظ شكل آوايى خويش با هيچكدام از پاراديگمهاى صرف اسم لهستانى مطابق نيستند. از جمله معلوم نيست نامها و القاب مركبى و بخصوص آنهايى كه به صورت تركيب اضافه عربى ساخته شده اند، مانند: مشير الدوله، اديب الممالك، نايب السلطانه  و غيره در بافت يك جمله لهستانى چطور بايد صرف بشوند. در زبان مطبوعاتى امروز و در ترجمه هاى متون اسلامى با راه حل هاى مختلفى روبرو ميشويم. بعضى نويسندگان چنين اسامى را اصلا صرف نميكنند (و اين كار به شدت بر خلاف روح زبان لهستانى است)، بعضيها فقط قسمت دومى تركيب را صرف ميكنند (اين كار، اگر اصلا ازنظر شكل صوتى اسم كردنى باشد، از همه صحيحتربنظر ميايد؛ مثلا "خانه نظام الملك" -  دم نظامالملكا [4]) و گروهى هب هست كه هر دو قسمت تركيب را جداگانه صرف ميكنند (مثلا: "خانه نظام الملك" -  دم نظاما الملكا [5])، چون نميفهمند بين اين دو تا حرف چه ربطى وجود دارد. بعضيها گمان ميكنند كه با اسم كوچك و اسم خانواده سر و كار دارند كه هر دو البته بايد جداگانه صرف بشوند. به همين ترتيب هم اگر عنوانى در پس اسم بيايد (فريدون ميرزا، بيوك آقا، رضا خان) حاضرند عنصر دوم تركيب را اسم خانواده بدانند.

           بطور كلى در مورد ترجمه متنى كه به فرهنگى غير از فرهنگ خودمان تعلق داشته باشد و ما براى برگرداندن مفاهيم آن به زبان خودمان  دستگاه لفظى مناسبى نداريم، چه تدابيرى را ميتوانيم بگيريم؟ از چه راه هايى آن فرهنگ نا آشنا را به خانندگان مان آشنا سازيم؟ براى رسيدن به اين هدف شگردهاى
 چندگانه اى را مى توان به كار برد، كه هر كدام شان محاسن و معايب خودشرا دارد. بعضى از آنها بدين قرار اند:
     الف. براى يك مفهوم "ترجمه نشدنى" زبان اصل پيدا كردن كلمه اى در زبان ترجمه كه به آن هر چه نزديكتر باشد.
     خطر اين روش آن است كه واژه هاى ظاهرا مترادف دو تا زبان مختلف ممكن است داراى ميدانهاى معانى فرعى متفاوتى را داشته باشند. براى مثال: وقتى كه دنبال معادل لهستانى واژه سقاخانه ميگرديم، حرفى كه به نظرمان نزديكتر به مفهوم آن ميايد كاپليچكا [6] است. هر دو تا به معنى عبادتگاهى هستند كه كوچك و نيمه باز و معمولا در يك فضاى عمومى واقع شده باشد، جايى كه مردم دعا ميخوانند و شمع روشن ميكنند. اما تفاوت اين دو تا در نقش و حضور آب است. سقاخانه هميشه ذخيره آنرا دارد كه عابرين تشنه ميتوانند از آن استفاده كنند، در حالى كه در كاپليچكا از چنين چيزى خبرى نيست. فلسفه سقاخانه هميشه به حماسه شهادت امام حسين و جنگ كربلا بر ميگردد، اما كاپليچكا ها به پرستش اولياى مختلف دين مسيحى تخصص داده ميشود.
     ب. جايگزين كردن كلمه اى را كه در زبان ترجمه وجود ندارد با توصيف آن پديده و يا اضافه كردن اشارات تكميلى
     مثلا به جاى پاشويه كه در زبان لهستانى معادل آن وجود ندارد، جوى باريكى گرداگرد حوض نوشته ميشود، يا جمله: "مردم گاه به گاه به دعوت كسى صلوات ميفرستادند" را (طوبى، ص.158) به صورت: "مردم گاه به گاه به دعوت كسى درود خاصى بر پيغمبر و خاندان او سر مى دادند" دربياوريم. اين كار ممكن است روى كيفيت هنرى متن اثر منفى داشته باشد، اگر چه معنى اصطلاح به طور دقيق به خواننده رسانده شود.
     ج. واژه و يا اصطلاح زبان اصل را ترجمه نشده و به شكل صوتى كمابيش اصلى اش گذاشتن، طورى كه همراه تمام معانى خويش وارد زبان ترجمه گردد.
     يكى از دشواريهايى كه در صورت پذيرفتن اين راه حل پيش ميايد، عبارت است از مشكلات تلفظ و صرف واژه بيگانه اى كه ممكن است بر اثر تفاوتهاى دستگاه آوائى و دستورى هر دو زبان صورت بگيرد. مثلا كلمه آقا را كه گاهى جزو آسامى خاص هم ميشود (حسين آقا، آقا رضا، آقا خان) عملا نميشود به لهستانى صرف كرد، چون صوت ق/غ در زبان لهستانى وجود ندارد.(معمولا يا به صورت آگا [7]، يا آگها [8] يا حتى آرا [9] ضبط ميشود كه صرف آن نا معلوم وبر خلاف ضوابط دستور زبان لهستانى ميباشد). در بعضى موارد بهتر است واژه لهستاني پان [10] (كه تقريبا برابر آقا ست) بكار برده شود.
     علاوه بر آن وارد ساختن به متن ترجمه يك واژه زبان اصل را بر فاصله اى بين دو فرهنگ تاكيد ميكند و به احساس بيگانگى خواننده با متن مى افزايد. يكى ازموارد نمونه اى اين پديده ترجمه نشده گذاشتن حرف الله، بجاى بكار بردن معادل لهستانى آن بوك [11] (خدا) است. معنى اش براى بسيارى از خوانندگان لهستانى اين است كه خداى مسلمانان با خداى خودمان يكى نيست، بلكه آنان به يك خداى ديگرى ايمان دارند. بدين ترتيب حس غربت و بيگانگى يك خواننده مسيحى با فرهنگ اسلام، به جاى اينكه بكاهد، افزايش ميابد.
     د. در صورتى كه يك واژه زبان اصل به متن ترجمه وارد ميشود يا وقتى كه مترجم قادر نيست معادل دقيقى براى واژه اى يا اصطلاحى پيدا كند، ميتواند ازبكار بردن پا ورقى يا نوع ديگرى شرح كمك بگيرد.
     اين عمل موجب به در اختيار خواننده گذاشتن معلومات اضافى خارج از متن اصلى است. بعضى از مترجمين عقيده دارند كه اين كار نبايد صورت بگيرد، چون يك ترجمه خوبى بايد خود به خود و بدون توصل به دستگاه اضافى همتراز متن اصل باشد. از سوى ديگر، در مورد بعضى متون ترجمه شده اى، تشريحات مترجم فاصله اى را كه ميان تجربه و معلومات مخاطب نويسنده و مخاطب مترجم وجود دارد، جبران ميكند. مثلا اگر در متن داستان به سفره هفت سين اشاره ميشود، خواننده لهستانى كه از آداب و رسوم نوروز ايرانيان خبرى ندارد معنى اش را به خوبى درك نكند و حتما به توضيحاتى احتياج داشته باشد.
     معلومات اضافى ميتوانند هم از راه هاى ديگر، از قبيل: واژه نامه اى، ديباچه اى و يا مقدمه مترجم در اختيار خواننده گذارده شوند. ترجمه رمان طوبى حتما به يك درآمد تاريخى نيازمند است. داستان چند سال قبل از انقلاب مشروطه شروع ميشود و تقريبا تا اواسط دوره محمد رضا پهلوى ادامه دارد. حوادث و تحولات مهم تاريخ معاصر ايران پس زمينه سركذشت طوبا و خانواده اش را تشكيل ميدهند وبدون آگاهى از آنها فهميدن درست رويدادهاى داستان غير ممكن است.
     ر. راه ديگرى براى تكميل كردن معلومات مخاطب ترجمه، بكاربردن انواع مواد بصرى است.
     باز هم عقيده بعضى از صاحب نظران اين است كه اگر متن اصل عارى از چنين تكميلات باشد، مترجم نبايد آنها را به متن ترجمه شده اش اضافه بكند. بهتر است خواننده قدرت تخيل خود را بكار بياندازد و هر جورى كه خود بلد است اشياء و حوادث توصيف شده داستان را براى خودش تجسم و تصور كند. به نظر گروه ديگرى ارائه دادن موادى از قبيل عكس و طرح و نقش و... ممكن است به تجسم كردن فضا ومحيط يك سرزمين دور افتاده اى كمك كند. مثلا در مورد كتاب خانم پارسيپور نشان دادن چند تا عكس تهران قديم با خيابانها و خانه ها و بازارهاى آن و همچنين عكسها يى از مردم عصر قاجار ممكن است به حل كردن بعضى از مشكلات ترجمه كمك كند.

     و بالاخره سؤالى كه بايد مطرح بشود اين است كه آيا توضيحاتى در باره معانى نهفته متن كتاب و اشارات مؤالف به آثار ديگرى از ادبيات زبان اصل كتاب كه خواننده ترجمه با آنها آشنايى نداراد، از وظايف مترجم است، يا خير. مثلا در كتاب طوبا اشارات زيادى به شعاراى كلاسيك فارسى (مولانا، عطار، حافظ)، و همچنين به آثار ادبيات معاصر(هدايت، احتمالا جمالزاده) وجود دارند. اگر چه بعضى از اين آثار (از جمله بوف كور هدايت) به زبان لهستانى ترجمه شده اند،احتمال اينكه خواننده لهستانى كنايات و اشارات نويسنده را بفهمد، خيلى كم است. آيا مترجم بايد او را به سوى ريشه ياى ادبى داستان هدايت كند يا بهتر است كشف ابعاد ساختار عميق آن را براى خود خواننده وا گذار كند؟ خلاصه، نقش مترجم به عنوان يك ميانجى بين دو فرهنگ به كجا ميرسد و چه تعاهداتى را به دنبال خود ميكشاند؟

عنوان مقاله :

مشكلات ترجمه ادبيات فارسى معاصربه زبان لهستانى
بر نمونه داستان "طوبى و معناى شب" شهرنوش پارسي پور

Anna Krasnowolska
Uniwersytet Jagielloński
Kraków


[1]  wdowa
[2]  siostrzeniec / siostrzenica
[3]  tuba
[4]  dom Nezamolmolka
[5]  dom Nezama Almolka / Ulmolka
[6]  kapliczka
[7]  aga
[8]  agha
[9]  ara
[10]  pan
[11]  Bóg